به بهانه 67 سالگي منوچهر احترامي
ماندانا خرم
ما گلآقايي ها يك عادت بسيار خوب و پسنديده داريم و آن اين است كه به مناسبتهاي مختلف طوري جشن و سرور حسابي راه
مي اندازيم كه تا چند وقت باتريهاي همكاران پر از انرژي و شارژ شود. شنبه 29 تير هم يكي از اين روزها بود . ماجرا از آن جا شروع شد كه 67 سال پيش كودكي پا به جهان گذاشت كه همه عمر خود را صرف طنز كرد و همكاران گلآقا هم به همين بهانه در تدارك جشن تولدي براي او برآمدند. آقاي احترامي معمولا با تاخير به جلسات ميرسند و براي اينكه در اين مراسم بتوانيم به ميزان لازم ايشان را غافلگير كنيم، تصميم بر آن شد كه به ايشان بگوييم بين دو كلاس ( آموزشگاه گل آقا )جلسهاي برقرار است و به همين دليل لطفاَ راس ساعت 4 در موسسه باشيد!
البته در حال حاضر از كيكهاي مزبور چيزي جز شمعشان باقي نمانده!
***
ساعت چهار روز شنبه، كيك و شمع و هدايا و تعداد 40 نفر مهمان آماده بودند تا به پورنگ بگويند:
"تولدت مبارك!"
آقاي احترامي با پاگذاشتن به سالن نمايشگاه موسسه گل آقا غافلگير شده و دو عدد كيك با شمع رو به روي خود حاضر ديد و از همه تشكر كرد ،حالا نوبت هديه ها بود كه از هر جناح به سمت ايشان روانه مي شد والبته بعضي هدايا كاملاً جنبه فرهنگي داشت مانند كاريكاتور، مطالب و شعرهاي احمد عرباني، علي زراندوز،مهدي استاد احمد،حسام حيدري و ايليا ديانوش .كه برخي از آنها را اينجا آورديم و بقيه را ميتوانيد همراه با گزارش مفصلي از اين مراسم و نوشتههاي همكاران در دفتر يادگاري را در شماره شش دوهفته نامه گلآقا ببينيد و بخوانيد.
مراسم با خوردن كيك، نوشتن خاطره در دفتر يادبود و گرفتن عكس يادگاري پايان يافت.

مهدي استاد احمد احيانا درس جواب نميدهد بلكه شعر ميخواند!
شعر مهدي استاد احمد :
چه گويم؟"كودكي باهوش و نامي"
ويا "پيري پر از شيرين كلامي"
بيا تا واژه اي درخور بيابيم
براي وصف استاد احترامي...
***
گلنسا و هداياي گلآقايي!
لوح مخصوص منوچهر احترامي به قلم اميرحسين داودي
***
تكه اي از پيرماگفت كه حسام حيدري براي منوچهر احترامي آورده بود:
پيرما گفت
پير ما چون ساحران اعجاز كرد
چشم بر دنياي فاني باز كرد
يك نگاهي كرد شرق و غرب را
باز كرد آرام قفل درب را
(بعد از اين گوييم در چون بهتر است
گرچه دروازه از اين دو برتر است)
سينهاش را باز كرد و داد زد
چون كسي نشنيد هي فرياد زد
و...
***
هديه احمد عرباني
***
شعر ايليا ديانوش براي منوچهر احترامي:
دُرد سرخگون
براي او كه به تولدي شب را شكست
گفتم به چشم پُرسو: «انگار خسته باشي
گويي كه هيچ شامي پلكي نبسته باشي،
با خنجرت گشودند آيا كه غرق خوني
يا دُردِ سرخگون را جامي شكسته باشي؟
در عمق اين سياهي كز سرخي تو رسواست
باشد كه فاتح اين رگهاي بسته باشي
برقيست در نگاهت، دانم رخ سيه را
با تيغ هر نگاهي يك بار خسته باشي
حول مدار چشمت هر كورسوي نوريست
گويي كه چرخشش را تنها تو هسته باشي
هر مستي نگاهي همسان نرگسي هست
اما تو نرگساني دسته به دسته باشي
برقي نجست كو را روشن همي بيابيم
اما تو بيخموشي انگار جسته باشي
شبمرگيِ افق را بيفوت خيره گشتي
شايد در انتظار صبحي نشسته باشي
بادا كه تا هميشه همگون بالِ پرواز
پلكت گشوده باشد كاين گونه رسته باشي.»
***
سيد جواد نبوي، مسئول باز كردن هديهها شد!
و اين هم حاضران در جشن تولد!
ماندانا خرم
تاريخ : يكشنبه ۳۰ تير ۱۳۸۷
Keywords:
Manouchehr Ehterami's Birthday/ by Mandana Khorram